مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:23816 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:15

در قرآن مجيد ذنب و گناه به پيامبر اسلام((صلي الله عليه وآله)) نسبت داده شده است، با توجه به اين كه پيامبر معصوم است، به چه معناست؟
ما معتقديم كه پيامبران((عليهم السلام)) بايد از مقام عصمت برخوردار باشند. و اين تفاوت اساسي بين آنها و ديگر مردم است. و اگر از اين ويژگي برخوردار نباشند، اولا با ديگر مردم در نداشتن عصمت تفاوتي نخواهند داشت. آنگاه اين اشكال پيش مي آيد كه بخشيدن مقام نبوت به كسي كه عصمت ندارد نوعي تبعيض از جانب خداوند است.
ثانياً: مقام نبوت، مقامي است كه براي مردم حجت است، سخنش مورد اعتماد مي باشد، در صورتي كه نبود عصمت همراه با عدم حجيت و نبود اعتماد است. بنابراين عصمت كه نشانه كمال انساني و رسيدن به به درجه عالي قرب الهي مي باشد به نحوي كه شخص قابليت حجت بودن و داشتن ولايت الهي را به واسطه عصمت پيدا مي كند، بايد به عنوان يك ويژگي خاص در نبي و رسول باشد.
با توجه به ويژگي عصمت، وجود ذنب و گناه در نبي و رسول منتفي است، آياتي كه در آن سخن از ذنب پيامبر عظيم الشأن اسلام((صلي الله عليه وآله)) رفته، قابل تأويل است، از جمله «واستغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات»(1) و يا در«ليغفر لك الله ما تقدم بين ذنبك و ما تأخر...»(2) در اين باره ذنب و گناه داراي مراتبي است:
1. گناه عبارت از مخالفت پاره اي از مواد قوانين عملي چه ديني و يا غير ديني است. كه از نظر عرفي. ذنب حمل بر اين معنا مي شود و الفاظ معصيت، سيئه، اثم، خطا و فسق مرادف همين معناست.
2. تخلف از احكام عقلي و فطري. مثل اين كه عقل و فطرت ما را امر به تحصيل فضايل و نفي رذايل مي كند، تخلف اين حكم نوعي معصيت بوده و شخص متخلف مستحق نوعي عذاب است.
3. گناه به معناي تخلف از احكام ادبي، نسبت به كساني كه افق زندگي آنان ظرف آداب است. مردم متوسط اگر دقايق ادب و ظرافتهاي قولي و عملي را رعايت نكنند عذرشان موجه است. چون فهمشان بيش از آن نيست و از ادب لوازم آن بيش از آن مقداري كه رعايت مي كنند درك نمي كنند چون افق و ظرف زندگي آنان ظرف همين مقدار از ادب است. به خلاف نوادر و مردان فوق العاده كه در ترك آن دقايق و ظرايف اگر چه جزئي باشد، مؤاخذه مي شوند، براي آنان حتي يك اشتباه لفظي غير محسوس و يك كندي مختصر و يا يك لحظه كوتاهي اتلاف وقت و يا يك نگاه و اشاره نابجا و امثال آن گناه است. با اين كه نه با قوانين مملكتي و نه عرفي مخالفت دارد و نه با قوانين الهي و اين مثل معروفي هم كه مي گويند:«حسنات الابرار سيئات المقربين;نيكي هاي نيكان نسبت به مقربين گناه است». به همين ملاك است. عرفاً به قسم دوم و سوم گناه نمي گويند. عرف گناه را بر همان معناي اول اطلاق مي كند، لكن به نظر دقيق و علمي تخلف از آداب و نيز احكام عقلي حقيقتاً گناه است. انسانها آنگاه كه به لطايف زندگي و حيات زندگي انساني دقيق شوند گناه بودن اين دو مورد نيز برايشان نمايان مي شود.
4. ذنب عبارت است از مسائلي كه تنها در افق حب و عشق به محبوب قابل طرح است، دوست آنگاه كه در دوستي خود واله و عاشق مي گردد و به حدي مي رسد كه در محبوب و معشوق جز حسن و كمال نمي بيند، تا آنجا كه تمام جهات وجودي خويش در خدمت محبوب قرار مي گيرد. كارش به جايي مي رسد كه كوچك ترين اشتغال و توجه به غير محبوب را گناه مي شمارد، زيرا در نظر او ارزش خدماتش به دوست وابسته به مقدار توجه و اخلاصي است كه نسبت به او دارد و كوچك ترين عدم توجه را مساوي با ابطال طهارت قلب مي داند، زيرا مي انديشد كه هر چند اين كار ضروري است، و حتي با رضايت محبوب انجام مي شود ولكن در عين حال اشتغال به آن را حجابي بين خود و محبوب احساس مي كند. و از اين جهت آن را مايه انفعال و شرمندگي مي داند. و از آن استفاده مي كند. آيه دوازده سوره فتح، نوزده سوره محمد((صلي الله عليه وآله)) ، پنجاه و پنج سوره مؤمن ، آيه سه سوره نصر به معناي چهارم حمل مي شود. و استفاده از چنين ذنبي است كه مغايرت با مقام عصمت ندارد.
برخي با عدم آگاهي از معاني ذنب چنين فكر مي كنند كه ذهب در مورد انبياء((عليهم السلام))همان ذنب به معناي عرف و عام مردم است كه تخلف از امور ولوي باشد. در صورتي كه چنين ذنبي با مقام عصمت و نبوت مغايرت دارد. و سبب سلب رسالت مي شود زيرا كه خداوند خطاب به حضرت ابراهيم((عليه السلام))فرمود:«لاينال عهدي الظالمين; عهد و پيمان من - رسالت ، نبوت ، امات به ظالمين نمي رسد».
و اگر در قران كلمه ظلم راجع به برخي از انبياء به كار رفته، بدان جهت است كه آنها كارهاي مباح را براي خود گناه مي دانستند، و چنين گناهي را وصف به ظلم مي كردند.
«لااله الا انت سبحانك اني كنت مي الظالمين»(3) شكي نيست كه ظلم به همان معناي عام و عرفش ملاحظه شود با آيه 124 سوره بقره منافات و مغايرت پيدا مي كند.
و حلش اين است كه ظلم در آيه 87 سوره انبياء همان ذنب و گناه به معناي چهارم اطلاق شده و ظلم در آيه 124 سوره بقره به همان ذنب و گناه معناي اول اطلاق مي شود».
(بخش پاسخ به سؤالات )

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.